ادبیات شیرین

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل/ شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت// صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ادبیات شیرین

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل/ شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت// صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

مست آمدم که مستانه بمیرم.....!

نام شعر : مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم ...

نام شاعر : استاد بزرگ شعر معاصر ، شهریار

 

مست آمدم ای پیـــر که مستـــانه بمیــرم مستـــانه در این گـــوشـــه ی میـــخانه بمیـرم
درویشــــــــم و بگــــذار قلـنـــــدر منـشــــانه کاکل همه افشان به ســـر شــانه بمیــــرم
میخانه به دور ســـــــر من چــــرخد و اینـــم پیـــمــان که به چــرخیــــــدن پیمانه بمیــرم
من بلبــــل عشـــاق به دامی نشـــــوم رام در دام تو هــــم بی طــمــــع دانه بمیـــــــرم
شمعی و طواف حرمی بود که می خواست پروانـه بــزایــم مــن و پــروانـه بمیــــــــــــــرم
مــن در یتیــمـــــم صدفـــم سیــنه دریاست بگذار یتـیـــمانه و دردانــه بمیــــــــــــــــــــرم
بیـگانـه شــمـــردند مـــرا در وطن خـــویــش تا بی وطن و از هـمـــه بیــــگانه بمیــــــــرم
گو نی زن میــخــانه بـگــــو جــان به لب آور تا با تـــب و لب بــــــر لب جــانــانه بمیـــــرم
آن ســـلســــله ی زلـف که زنار دلـــــم بــــــود در گردنـــــم آویز که دیــــــوانه بمیــــــــــــــرم
ایـن دیـر مغـان ته چــک ایران قدیـــــم است اینجاست که من بی چک و بی چانه بمیرم
در زنــدگی افســـانه شـــدم در هـــمه آفاق بگذار که در مرگ هــــم افســــانه بمیــــــرم
در گوشـــه ی کاشـــانه بســـی سوختـــم اما آن شمــع نبــــودم که به کاشـــــــانه بمیرم

 

آب را گل نکنیم.....!

  آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
 چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
 ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
 مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
 بی گمان آنجا آبی آبی است
 غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
 کوچه باغش پر موسیقی باد
 مردمان سر رود آب را می فهمند
گل نکردنش ما نیز
 آب را گل نکنیم

ادبیات جهانی چیست؟

ادبیات جهانی چیست؟ و کدام نوع از انواع ادبی را می توان جهانی نامید؟ آیا اصولا می‌توان ادبیات را جهانی کرد؟

منظور از ادبیات جهانی، ادبیاتی است که مرزهای ملی و محلی را پشت سر گذاشته و وارد عرصه بین‌المللی گردد. مواردی که ادبیات ملی و محلی با آن  کار می کند، در ادبیات جهانی جائی ندارد. مسائلی که "ادبیات جهانی" را شامل می شوند، باید از نوع مسائلی باشند که مردم جهان را (ملت ها را) به هم پیوند زده و به هم نزدیک کند. تعدادی می پندارند که با ترجمه می توان ادبیات را جهانی کرد. این سخن، حرف بیهوده‌ای بیش نیست. برای جهانی شدن، باید مسائل جهان را مطرح کرد، باید جهانی فکر کرد و جهانی عمل کرد.  

اصطلا ح "ادبیات جهانی" برای اولین بار از طرف "کریستف مارتین ویلا ند" Christoph Martin Wieland (1733 – 1813)  مورد استفاده قرار گرفت. ویلا ند از ادبیاتی صحبت می کرد ، که برای" homme du monde"  یعنی مرد جهانی - نوشته شده باشد و منظور وی از مرد جهانی یا  " homme du monde"  در حقیقت مردم جهان بود. "گوتهولد افرایم لسینگ" Gotthold Ephraim Lessing نیز بعد‌ها در ایجاد و  اشاعه‌ی این اصطلاح دخالت کرد. کتاب "ناتان دانا" اثر "لسینگ" را شاید بتوان یکی از اولین زیربناهای "ادبیات جهانی" نامید.   ولی گوته در ایام پیری توانست این اصطلاح را در ادبیات وارد کرده و به قول امروزی‌ها آن را جهانی کند. 

 این اصطلا ح در سال ١٨٢٧ میلا دی از طرف گوته ، شاعر و نویسنده‌ی آلمانی  (1749- 1832)  دوره‌ی کلا سیک ، کمی تغییر ماهیت داده شده و می‌توان گفت که گوته این اصطلا ح را صیقل داده و به مفهومی که ما امروزه از آن استفاده می کنیم،نزدیک تر کرده است.  گوته معتقد بود که "ادبیات جهانی" باید از یک روح فراملی و فرامیهنی سرچشمه گرفته باشد تا این روح فراملی بتواند "ادبیات جهانی" را خلق کند. روحی که در چهارچوب مسائل و مشکلات ملی و میهنی و قومی و محلی اسیر و گرفتار باشد، هرگز نمی‌تواند به مسائل و مشکلات جهانی فکر کرده و راه حلی برای آنها بیابد یا "ادبیات جهانی" خلق کند.

گوته در تاریخ 31 ژانویه 1827 به منشی اش ، "اکرمان" Eckermann چنین نوشت:

" ادبیات ملی، دیگر حرفی برای گفتن ندارد. اینک دوره‌ی ادبیات جهانی شروع شده، و همه باید در این راستا کوشش کنند و به آن شتاب بخشند."

ولی برای لسینگ، این دوره (یعنی دوره‌ی ادبیات جهانی) هنوز شروع هم نشده بود. لسینگ که در این زمان درتئاتر شهر هامبورگ به کار اشتغال داشت، سعی داشت تا یک "تئاتر ملی" برای هامبورگ و برای آلمانی‌ها بنا کند، زیرا که معتقد بود که ما آلمانی‌ها هنوز "یک ملت"  متحد نیستیم و این همت و کوشش را خود "رؤیای شیرین" نام نهاده بود. 

سؤال اصلی و اساسی آن است که کدام ادبیات را می توان جهانی دانست؟ معمولاً گفته می شود که کتب آسمانی از قبیل قرآن و انجیل و تورات و غیره کتبی هستند که بیش از هر کتاب دیگری از قبیل رمان و داستان و قصه و دیوان شعرا چاپ و انتشار یافته اند و بدین علت در زمره‌ی ادبیات جهانی بشمار می‌آیند.  حتی کتب آسمانی را نیز نمی توان در زمرة ادبیات جهانی دانست، تا چه رسد به کتب دیگر که تاثیر و تیراژ کمتری داشته اند. مثلاُ اگر ما انجیل را به عنوان کتاب مقدس مسیحیان مثال بزنیم، می توانیم نشان دهیم که امروزه تقریباً یک میلیارد نفر در جهان، مسیحی هستند و اگر هر کدام از آنها یک جلد از کتاب مقدسشان را در اختیار داشته باشند (که این امر خود محال به نظر می رسد) ولی در مثل مناقشه نیست، و ما فرض می کنیم که هر مسیحی یک جلد انجیل را در اختیار دارد. با وجود این ، یک میلیارد مسیحی، یک میلیارد از کتاب مقدس انجیل را در اختیار دارند. جمعیت جهان، امروزه بیش از 6 میلیارد نفر است. پس با این تفاصیل یک ششم جمعیت جهان دارای کتاب انجیل می باشند. آیا می توان گفت که کتاب انجیل در زمرة ادبیات جهانی است؟ با وجودی که فقط یک ششم جمعیت جهان آن را خوانده اند یا به آن اعتقاد دارند یا این کتاب را در قفسه‌ کتابشان جای داده‌اند. در مورد کتب دیگر از قبیل رمان و داستان و قصه و حکایت واشعار و غیره چه می توان گفت؟ نویسنده ای که کتابی را به زبان مادری اش نوشته ، به شرط مهم بودن موضوع و شیوة نگارش نویسنده، مثلاً به عنوان کتاب سال انتخاب می شود. یا اگر این اثر با اقبال نیکی مواجه شود، شاید جایزة ادبی نوبل را نیز دریافت دارد و مثلاً به ٢٠ یا ٣٠ زبان دیگر نیز ترجمه شود، ولی کلاً شاید مجموعة شمارگان یا تیراژ کل این کتاب به زحمت به ١ میلیون نسخه می رسد. ١ میلیون نسخه از یک کتاب ، در برابر ٦ میلیارد نفرجمعت کل جهان، یعنی به نسبت یک ٦ هزارم. و این جمله بدان معناست که از هر ٦٠٠٠ نفر جمعیت جهان ، ١ نفر این کتاب را خریده است. اگر ما تیراژ چاپ کتاب را در کشورهای آسائی و آفریقائی و حتی در قاره های دیگر به دقت بررسی کنیم، خواهیم دید که تعداد بیسوادان هنوز هم رقم بسیار بزرگی را تشکیل می دهند که از نعمت خواندن و نوشتن محروم هستند. ادبیاتی را می‌توان جهانی نامید، که بر انواع ادبی دیگر (در سطح جهانی) تاثیرگذار باشد و تاثیر گذاشته باشد و این مهم را نمی‌توان از طریق ترجمه‌ی چند کتاب یا رمان کسب کرد.

یکی دیگر از معانی "ادبیات جهانی" آن است، که ما ادبیات خلق‌ها و ملت‌های مختلف جهان را برشمریم. مانند ادبیات فارسی، ادبیات عرب، ادبیات فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و غیره. ولی این فقط از لحاظ کمی است، نه کیفی. یعنی ما نشان داده‌ایم که فلان قوم یا فلان ملت، چه ادبیاتی دارد.

ولی همة این مسائل یک طرف، دفاع از ادبیات جهانی در طرف دیگر. ما باید به ترویج ادبیات در حوزة محلی، ملی و بین المللی یا جهانی بپردازیم و این معنی دیگر اصطلا ح “ ادبیات جهانی “ است. ادبیات جهانی را می توان مجموعه تمام و کامل ادبیات اقوام و ملل جهان در تمام ادوار نیز دانست.

گروهی بر‌آنند که با ترجمه‌ی ادبیات فارسی به زبانهای دیگر می‌توان "ادبیات فارسی" را جهانی کرد. ادبیات فارسی هنوز "ایرانی" هم نشده، که ما بتوانیم آن را "جهانی کنیم. در کشوری که بیش از 70 میلیون نفر جمعیت دارد، ولی تیراژ کتابهای مهم و به قول معروف "خواندنی"  هنوز به 5000 جلد نمی‌رسد، آیا می‌توان گفت که ادبیات فارسی، واقعاً " فارسی" است.  و گیرم که ما چند کتاب را به چند زبان دیگر ترجمه کنیم (که این زبانها نیز غالبا از شمار انگشتان دو دست نیز تجاوز نمی‌کنند و عمدتا زبانهای اروپائی را شامل می‌شوند)، آیا با این کار، ادبیات فارسی را جهانی کرده‌ایم. زهی خیال باطل.

با وجودیکه این لفظ، یعنی "ادبیات جهانی" به ادبیات جهان راه یافته، ولی خود هنوز جهانی نشده است. چه شرایطی که برای جهانی شدن ادبیات در نزد ملل مختلف وجود دارند، راه جهانی شدن ادبیات را دشوار می‌کنند. مسیحیان، با مسلمانان، هندو با بودئی، ایرانی با عرب، ترک با ارمی، اروپائی با آسیائی ، سفیدپوست با سیاهپوست، زن با مرد، و . . . مقابله و نزاع می‌کنند.

 

 

مطالب ادبی کوتاه کوتاه


  • مرد مقدس

شیطانی به شیطان دیگر گفت: آن مرد مقدس متواضع رانگاه کن که در جاده راه
می رود. دراین فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم…
رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد…تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.
اما شیطان دیگر، بدون توجه به این حرف خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل دراورد و در برابر مرد ظاهر شد.
گفت: آمده ام به تو کمک کنم.
مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی… من در زندگی ام کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.
و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است….

*

*

  • مرد پلید

مرد پلیدی، درآستانه مرگ، کنار دروازه ی دوزخ به فرشته ای برمی خورد.
فرشته به او می گوید: فقط کافی است در زندگی ات یک کار خوب انجام داده باشی، و همان یاری ات می کند. خوب فکر کن.
مرد به یاد می آورد که یک بار، هنگامی که در جنگلی راه می رفت، عنکبوتی را سر راهش دید و راهش را کج کرد تا آن را له نکند.
فرشته لبخند می زند و تار عنکبوتی از آسمان فرود می آید. تا مرد بتواند از راه آن به بهشت صعود کند. گروهی از محکومان دیگر نیز از تار عنکبوت استفاده می کنند و شروع می کنند به بالا رفتن از آن. اما مرد، از ترس پاره شدن تار، به سوی آنها برمی گردد و آنها را هل می دهد. در همین لحظه، تار پاره می شود، و مرد بار دیگر به دوزخ برمی گردد…
صدای فرشته را می شنود که: افسوس، خودخواهی ات تنها کار خوبی را که انجام داده بودی، به پلیدی تبدیل کرد…

*

*

  • شوالیه

شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که خدا فقط بلد استاز ما چیزی بخواهد، در حالی که خودش به خاطر ما کاری نمی کند.
دیگری گفت: من هم می آیم تا ایمانم را نشان بدهم.
همان شب به قله کوه رسیدند… و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ های روی زمین را بر پشت اسبانتان بگذارید.
شوالیه ی اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم. من که اطاعت نمی کنم.
اما شوالیه ی دوم به دستور عمل کرد. هنگام برگشت، سپیده دم بود، و نخستین پرتوهای آفتاب بر سنگ های شوالیه ی پارسا تابید: الماس ناب بودند.
استاد می گوید: تصمیم های خداوند اسرارآمیز، اما همواره به سود ماست.

آرایه های ادبی سال دوم راهنمایی


 1 – تلمیح

شاعر یا نویسنده گاهی برای زیباتر ساختن سخن یا تاثیر گذاری بیشتر آن به اشاره و غیر مستقیم از آیات و روایات و احادیث و داستان ها و یا رویداد های مهم تاریخی و ... استفاده می کند . به این شیوه ی بهره گیری از کلام تلمیح می گویند . مانند :          ذات او دروازه شهر علوم                      زیر فرمانش حجاز و چین و روم

در مصراع اول بیت بالا به حدیث " انا مدینه العلم و علی بابها " اشاره شده است .

 نکته : گاهی واژه هایی که آرایه تلمیح را بوجود می آورند مراعات نظیر هم هستند .

 مانند دو واژه اسکندر و دارا در بیت زیر :آیینه ی سکندر جام می است بنگر   //  تا بر تو عرضه احوال ملک دارا

 این بیت تلمیح دارد و به جنگ اسکندر مقدونی و دارا ( داریوش ) پادشاه معروف هخامنشی اشاره دارد و علاوه بر این واژه های اسکندر و دارا مراعات نظیر هم هستند .

 2 – تضمین

 یکی از راه های زیبا سازی و تاثیر گذار کردن نوشته ی ادبی بهره گیری از سخنان بزرگان و کلمات قصار و امثال و حکم است .

 نویسندگان با استفاده از این جملات و گاه آیات و ابیات بر اعتبار و ارزش کلام خود می افزایند . به این حالت تضمین می گویند .        مثلا"در شعر زیر سعدی بیت دوم را از فردوسی تضمین کرده است :

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد                          که رحمــت بر آن تربت پــاک بــاد

"میازار موری که دانه کش است                       که جان دارد و جان شیرین خوش است"

ادامه مطلب ...